دنیای فیلم و سریال همیشه چیزهایی برای سوپرایز کردن مخاطبان خود دارد. از فیلمهای اکشن گرفته تا رمانس و جانیی همیشه تعجب مخاطبان را بر میانگیزد. این بار فیلم ال کامینو نیز مورد پند بسیاری از کاربران قرار گرفت. با
هشدار: از اینجا به بعد مقاله بخشهایی از داستان فیلم را اسپویل میکند.
بعد از آخرین قسمت سریال، جسی پینکمن (آرون پائول) موفق شد تا به لطف همکار سابق کشتهشدهاش، والتر وایت (برایان کرنستون)، از کشتاری که در مجتمع جک ولکر (مایکل بوون) رخ داده بود، فرار کند. جسی که اکنون از قانون فراری است، میداند بدون اینکه دستگیر شود، دیگر نمیتواند به زندگی قبلی خود بازگردد، پس تصمیم میگیرد تا از خدمات «پنهانکننده» اد گالبریث (رابرت فاستر) استفاده کند تا شاید بتواند زندگی جدیدی برای خودش دستوپا کند. چون قبلاً جسی مجبور شده بود به خاطر شخصیت نافذ و روبهمرگ والتر با وی روبرو شود، یک بار گالبریث را دستبهسر کرده بود، به همین خاطر، اد قیمت قبلی خدمات خود را دوبرابر کرد و جسی را در تنگنا قرار داد.
هدف نهایی سریال این بود که علیرغم انتخابهایی که در زندگی خواهیم داشت و اینکه تا چه حد از آزادی و اختیارمان بهرهمند میشویم، همواره مورد لطف و بخشش خداوند یا کائنات بیاهمیت و بیعاطفه قرار میگیریم و سرنوشت همیشه چیز دیگری برایمان رقم میزند. در پایان این فیلم نیز اوضاع همینطور است، متوجه میشویم که باید در زندگی به دنبال علائق و سلایق خود برویم و اجازه ندهیم که کائنات برایمان انتخاب کنند. به عبارتی دیگر، همان درونمایه سریال که به زیبایی عنوان شده بود، به کمک نشانههای تصادفی و انتخابهای شخصی در فیلم مطرح شد و ما را به تماشای روایتی واداشت که کاملاً معمولی و ساده بود و چیز جدیدی برای گفتن نداشت. عدهای از مخاطبان سریال با پایانبندی قسمت فلینا مشکل داشتند، چون همهچیز مطابق میل والتر پیش رفت و برای جرائمش محاکمه نشد و سرطان را هم بیشتر تحمل نکرد و کشته شد. مشکلی که درخصوص ال کامینو وجود دارد این است که یک اقدام جاهطلبانه دیده میشود که بدون ساخت و پرداخت پیچیدگیها و ظرافتهای داستانی از نقطه الف به سوی نقطه ب حرکت میکند. و اگر بخواهیم صادق باشیم، باید گفت همین جزئیات بودند که برکینگ بد را سرپا نگه میداشتند.
با توجه به اینکه ال کامینو (
یکی از مهمترین این فلشبکها به زمان اسارت جسی توسط دارودسته جک ولکر برمیگردد، زمانیکه رابطهاش با قاتل روانی تاد آلکویست (جسی پلمونز) شدت یافت، بعد از اینکه تاد عمویش جک را متقاعد کرد تا از جان جسی بگذرد و بگذارد وی برایشان شیشه بپزد. درست است که این ماجرا برای تاد عاقبت به خیری نداشت، شخصیت خونسرد و طبع فریبندهاش احساسات واقعیاش را برای جسی تاحدودی نامفهوم ساخته بود و این فلشبکها بیشتر حس دغلکاری تاد را به نمایش میگذاشت که اسارت جسی را برایش دشوار میساخت و روحش را عذاب میداد.
بازیگران جدید و قدیمی در بهترین وضعیت خود ظاهر شدهاند، درست به همان شکل که با تولیدات قبلی گیلیگان خو گرفته بودیم، بویژه جسی پلمونز، که کاراکتر مرموزی که تاد از زمان معرفیاش برایمان داشته را به طور کامل تسخیر کرده است.پ همانطور که از گیلیگان انتظار میرفت، او آنقدر به بازیگرانش علاقه دارد که به آنها آزادی، فضا و زمان برای کشف جزئیات متعدد و لحظات احساسی لازم برای تعریف نقشهایشان فراهم میآورد. جسی همیشه یادآور کاراکتری سمج است که به تدریج خودش را بالا کشیده تا به یک قطبنمای اخلاقی قدرتمند بدل شده است و آرون پائول، رفتارهای خشونتآمیز و طعنهآمیز جسی را که میشناسیم و دوستش داریم حفظ کرده و در تلاش است تا بین نابودی و آسیبپذیری تعادل برقرار کند. از منظر پائول و لحنهای دیگری که دارد، متوجه بلوغ جسی و تمایل شدیدش به پاکسازی دنیای نابودشده قبلیاش خواهیم شد.
از همه جالبتر، دیدن رابرت فورستر است، که در روز اکران ال کامینو فوت کرد. براساس تعاملش با والتر وایت و سال گودمن، میبینیم که اد، رفتارش آرام، خونسرد و مطمئن است و شخصیتی قابلاعتماد دارد. فورستر تمام تجربیاتش از حرفه بازیگری را در این کاراکتر گنجانده و به او رفتاری صادقانه و طبیعی داده و نهایت تلاشش را کرده تا رد انسانیت را از وجودش پاک کند تا بتواند اصول اخلاقی حرفهایاش را حفظ کند. شاید تلخ باشد، که آخرین سکانسی که از وی در ال کامینو میبینیم یک خداحافظی زودهنگام با بازیگری شایسته و کاربلد باشد. در
زمانیکه دشمن اصلی جسی در کالبد نیل (اسکات مکآرتور) ظاهر میشود، کسی که از جسی خوشش میآید، به دنبال پول تاد است و فیلم او را چیزی بیش از یک شخصیت شرور اجباری نشان میدهد، کاراکتری است که نتوانسته خیلی به گرفتاریهای جسی دامن بزند و برایش مشکلتراشی کند. جسی از یک استرس پس از حادثه رنج میبرد و آسان بودن مسیر پیشرویش کمی ناجور جلوه میکند. در اینجاست که ال کامینو (
شاید ال کامینو (